در آخرین پنجشنبه ذیالحجه و پنج روز مانده به محرمالحرام، ماه خون و قیام! جمعیت عزادار، خودشان را به مرقد مطهر سردار آسمانی رساندند، در صف ایستادند تا بغضشان را بشکنند و دلشان را آرام کنند.
همایش ncss کرمان/ آمنه شهریارپناه: در فاصله پنج روز مانده به محرمالحرام و شش ماه به چهارمین سالگرد شهادت سردار پر افتخار جهان اسلام و خورشید مقاومت، همچنان قلب گلزار بینالمللی شهدای کرمان تند میتپد. هنوز آه از نهاد کوچک و بزرگ بر میخیزد و اشکها روی گونهها میغلتد. هنوز جمعیت عزادار، خودشان را به مرقد مطهر سردار آسمانی میرسانند، در صف میایستند تا بغضشان را بشکنند و دلشان را آرام کنند، مثل همین چند ساعت گذشته! پنجشنبه عصر بود که خودم را به گلزار رساندم و دقایقی را در جمع عزاداران سرباز خمینی کبیر گذراندم، در آخرین پنجشنبه ذیالحجه و پنج روز مانده به محرمالحرام، ماه خون و قیام! در کنار برخی از شهدا نشستم و عرض ارادت کردم.
در این سرزمین حاجقاسمها روییدهاند از کنار قبر شهیدی گذشتم که خانمی صدایم کرد و شیرینی تعارف کرد، نگاهی به نوشتههای روی سنگ قبر انداختم و نام شهید محمود انجمشعاع توجهم را جلب کرد، کنار خانم نشستم و باب صحبت را با او باز کردم. نامش زهرا انجمشعاع بود، عمه شهید محمود انجمشعاع از شهدای غدیر، زهرا خانم عجیب حاجقاسمی بود. او گفت: برادرم یعنی عموی شهید، از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از نیروهای حاجقاسم بود و از شجاعت حاجقاسم حماسهها تعریف میکرد. همان شخصی که به قلب دشمن میزد و تجهیزات آنها را برای ما میآورد، آن روزها در مضیقه بودیم و مثلا لودری که حاجقاسم آورد در ایجاد خاکریزها خیلی کمککننده بود. وی به روز شهادت حاجقاسم اشاره کرد و ناگهان بغضش شکست، او در میان اشکهایش ادامه داد: آن روز مهمان داشتم، اول صبح برخاستم تا مثل همیشه دعای ندبه گوش کنم که بچهها گفتند تلویزیون خراب است. خانم انجمشعاع ادامه داد: کارهای مهمانیام را کردم، چندی گذشت و پیامکی از دوستم مرا شوکه کرد، آن پیام خبر از شهادت سردار میداد و قلبم در جا شکست.